حمام رفتن زمان ما
حموم رفتن زمان ما :

میرفتیم تو حموم

یه شیرو باز میكردیم دندونامون میریخت كف حموم از سرما

اون یكیو باز میكردیم مثه آب سماور در حال جوش بود

یه عر میزدیم از سوزش

مامانمون مى زد پس كله مون كه اذیت نكن، آروم بگیر

بعد با اون صابون زرد گنده ها كه مثه چركِ خشكیده بود میفتاد به جونمون

تا حدى كه چشمامون از كاسه دربیاد

یعنى ما از نظر مامانمون كثافتى بودیم كه میخوایم در مقابل نظافت مقاومت كنیم

بعد یه جورى چنگ میزد موهامونو كه انگار داعش به شپشا حمله كرده

بعدش با شامپوى پاوه كل هیكلمونو غربال گرى میكردن

بعد از همه اینا جان گُدازترینش كیسه كشیدن بود

دو لایه از پوستمونو بر میداشتن

فك میكردن چركه باز ادامه میدادن

بعدِ حموم صدتا لباس تنمون میكردن

یه کلاه به كله مون

یه یقه اسكى هم روى همش

بعد از شدت كوفتگى و خستگى بیهوش میشدیم میگفتن ببین چه راحت خوابیده!!

 



این نظر توسط Sahra در تاریخ 1394/11/2/5 و 20:19 دقیقه ارسال شده است

[Comment_Gavator]

وبت عالی عزیزم موفق باشی

این نظر توسط samaneh در تاریخ 1394/10/29/2 و 17:43 دقیقه ارسال شده است

[Comment_Gavator]

رفت ....!!!!!
خجالت کشیدم بگویم هنوز هم "دوستت دارم"
دلم نیامد بگویم : گند زدی به تمام باورهایم !!!
غرورم نگذاشت بگویم :"نرو" ... بمان کنار دلم!
دلم نمیگذارد فراموشش کنم ... !
عقلم نمیگذارد بگویم "برگرد"
خاطراتش نمیگذارد "نفس" بکشم!
"قسمت" نمیگذارد دستهایم به رویای داشتنش برسد !
واین وسط "خدا" با تمام بزرگیش فقط نگاه میکند .. !


برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: